چندهفته پیش وقتی احساس کردم کل تیم دچار روزمرگی و کرختی و به اصطلاح اینرسی سازمانی شده و نشونه هاش هم:
منفعل شدن بچه ها نسبت به تعهدات
بی انگیزگی یا کم انگیزگی
بی تفاوتی عمده نسبت به هم تیمیها که حتی نمود و جلوهش رو توی برخوردهای عادی و سلامعلیک نشون میداد!
و یه سریچیزهای دیگه که حین کار و درگیری تو پروژه ها زیرپوستی یا عینا میشد لمس کرد
ترسیدم!
نکنه تیم ما که همیشه شاخص و بارز بود تو کیفیت خدمات و روحیه بالای تیمورک تو سراشیبی بیفته و تو فرهنگسازمانی که همیشه سعی میکردیم خلاف جهتش شنا کنیم، غرق شیم!
یه پیشنهاد به ذهنم زد و با مدیرمون مطرحکردم و اونم که خداروشکر ذهن نسبتا بازی داره خیلی استقبال کرد، که به جای سه ماهیه بار، هر هفته جلسات داخلی با حضور همه بچهها بذاریم با این شرایط:
جلسات راس ۷:۳۰ روزهای چهارشنبه برگزار بشه تا ۹ صبح
دستورکار جلساتمون هم ارایه گزارش از آخرین وضعیت پروژههامون و درس آموخته ها باشه تا تسهیم دانش بشه
هر جلسه یه نفر مسیول بشه وکل تیم رو از جیبش صبحانه بده و خودم اولین صبحانه رو با عشق تهیه کردم و از خوردن صبحانه دسته جمعی لذت بردم یا شاید هم بردیم
برنامههای بعدی که داشتم تهیه یه بازی فکری یا استراتژیک مثل کوریدور بود که تو این جلسات استفاده کنیم چون به تیم بیلدینگ بشدت کمک میکنه
حالا بعد از سه هفته تجربه موفق برگزاری این جلسات، یه سری از بچه ها اعتراض کردنکه صبحانه چیه و چرا باید یه نفر کل تیم رو صبحانه مهمون کنه، این در حالیه که تیم کلا ۱۲ نفره و سیکل بازگشتش برای هر نفر میشه ۳ماه، من که صبحونه متنوع و رنگین و البته حساب شده ای دادم کلا ۱۵۰ هزینه نکردم
یعنی انقدر سخته و کسی که حداقل ۵تومن در ماه دریافتی داره نمیتونه سه ماه یه بار انقدر هزینه کنه؟؟
بعضی وقتا وامیمونم از این روحیه و نمیدونم به چی ربطش بدم:
توقع بیجای خودم؟
حس ضعیف مشارکت تو کارای گروهی و عامالمنفعه (البته این مثال خیلی کوچولو از یه کار عامالمنفعهست که متاسفانه توش زائیدیم!)
کلا تفکر جهانسومی اجازه نمیده برای بهتر شدن حالمون کاری کنیم و شاید مغذهامون زنگ زده و عادت میکنیم به هر شرایطی که توش هستیم، اصلا چرا باید ۷:۳۰ صبح سرکارحاضر شیم و چهارتا چیز یاد بگیریم و در جریان کارهای تیم قرار بگیریم و از دورهم بودنمون لذت ببریم!؟!؟!
تیم ,یه ,تو ,صبحانه ,رو ,هم ,نسبت به ,بچه ها ,توقع بیجای ,تیم رو ,یه نفر
درباره این سایت