محل تبلیغات شما

سالها پیش (حدودای سال 74) بابا ماشین خودش رو فروخت تا هزینه اشتباهات ینفر دیگه جور بشه و بعد از اون دیگه نتونست یا نخواست ماشین بخره

تا اینکه سال 86 من دانشگاه قبول شدم و مصادف با سالگیم با پدر عزیز رفتیم عبدل آباد و یه پراید خریدیم. مینویسم که فراموشم نشه یه جورایی مخ بابا رو زدم که این ماشین رو بگیره و بده بمن، یادم نره که این ماشین رو بهونه کردم که برم دانشگاه شهرستان!

از اون روزها 13 سال گذشت، پرایده دو3 سالی بود گوشه حیاط آفتاب میخورد، چندتا چیز دست به دست هم دادن که نه دل و دماغ سوار شدنش رو داشته باشم نه فروختنش

این ماشینو یه هدیه از طرف بابا میدونستم.

کلی خاطره ازش دارم، 5 سال دانشجویی تو یه شهر دیگه. کلی سفر و.

ولی بالاخره روزش رسید و با همه حب و بغضی که داشتم بتاریخ 98/10/04 فروختمش به یه مرد شیرازی که خیلی شریف و خوب بنظر میرسید

 امیدوارم همون طور که 13سال بمن وفادار بود برای صاحب جدیدش هم صفا و وفا داشته باشه و چرخش تو خوشیهای مرد شیرازی بچرخه

 

نقطه سرِ خط و 30 سالگی

بی نام تر از همیشه...!

ماشین خاطره ها به خاطرات پیوست

رو ,یه ,ماشین ,سال ,خاطره ,دانشگاه ,این ماشین ,از اون ,مرد شیرازی ,که این ,ماشین رو

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پرورش قرقاول Pheasant rearing مدرسه خوب پرسش مهر ۱۹